چشم گذاشتم
شب که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..
گم شده ام خودم را گم کرده ام آهای "من " کجایی؟!
تاریکی این خانه
امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد... تو رو می خواســـــــــــت.. آروم به دلـــــــــــم گفتم خــــــــــفه شو.... دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!!
چیزی را گم کرده ام شاید هم کسی را... و یا... شاید خودم را... هر چه هست تو نیستی! تو تنها جزئی از زندگی منی که هیچ وقت گمش نمی کنم... آرامشم را گم کرده ام... سکوتم، و اعتمادم... حس با هم بودن را دیگر حس نمی کنم! اعتماد داشتن را نمی فهمم! آرامشم را نمی یابم... باید همین حوالی باشد آرامشم را می گویم! شاید من زیاد دنبالش نگشته ام! صندوقچه ی قدیمی مادر بزرگ را هم خوب زیر و رو کرده ام اما نیست! نه اینکه از اول نبوده ها! الان نیست... بودنش را خوب یادم هست! و حتی رفتنش را... شاید چون پشتش آب نریختم بازنگشته... آرامشم را می گویم! شاید چون قدرش را نمی دانستم نمی آید... چقدر جایش در زندگی ام خالیست... زیاد که می گردم، خودم را هم گم می کنم! کاش تو می آمدی از دور برای کمک! اینجا همه چیز بهم ریخته و من لابه لای همه ی گم شده هایم گم شده ام...!
خاطرات نه سر دارند و نه ته
زنـدگی زیباسـت بــه زیبایی چشمهای پــف کرده از گریــه های شبانــه... بــه زیبایی بغــض نفس گیـر روزانــه.... بــه زیبایی قلب تکه تکه شده از شکستنهای بیشمار.... بــه زیبایی نفسی کــه از تنگی بالا نمیایــد... بــه زیبایی تمام شدن تدریجی من.... آری زنـدگی زیباست.... و زیباتر خواهـد شد.... چـــرا زنـدگی مـن اینقدر زیباسـت؟؟؟؟؟
چقدر سخته کسی معنی نگاه خستت رو نفهمه... چقدر سخته به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه... چقدر سخته دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی، اما مجبور باشی بخندی... چقدر سخته دلتنگ باشی، اما مجبور باشی دلتنگیات رو سرکوب کنی واسه وجود نازنینش... چقدر سخته وقتی همه میخندن، ناگهان با یه جمله دلت بگیره و آروم آروم تو دلت اشک بریزی و بشکنی... چقدر سخته دلت هوای تنها نفست رو داشته باشه، اما این موقعیت لعنتی نزاره یه دل سیر درد و دل کنی باهاش... چقدر سخته موضوعی که دلت رو به آتیش میکشه رو بشنوی و مجبور بشی بالاجبار لبخند بزنی و بگی مهم نیست... چقدر سخته از بعضیا ناراحت باشی و دلت رنجیده باشه، ولی هیچی نگی و همه چیز رو بریزی تو خودت... چقدر سخته این همه آدم اطرافت باشن ولی دلت فقط و فقط عشقشو بخواد... چقدر سخته عاشق یکی باشی در حد مرگ، اما مجبور بشی دوریش رو تحمل کنی... چقدر سخته که میبینی بهت لبخند میزنن، اما مطمئنی که از تو بدشون میاد... چقدر سخته هزار تا حرف بشنوی و مجبور باشی نشنیده بگیری... چقدر سخته حرفای اطرافیانت که مثل نیش تو قلبت فرو میکنن بشنوی و دم نزنی... چقدر سخته تو جمع دوست و آشنا مجبوری غریب باشی... چقدر سخته به اندازه بزرگی خود خدا دلت بخواد فریاد بزنی، ولی هیچ جایی نباشه که بشه این کار رو کرد..
من به درک ! خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراریه درد کشیدن من ؟!
تنهــــایــی یعـــنی:
زنـدگــی انـگــار |
About
به وبلاگ من خوش آمدید کانال ما در تلگرام حتما سر بزنید @Asheganehay1 @Statusfun
فروردين 1394 شهريور 1393 مرداد 1393 فروردين 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 AuthorsLinks
همسایه SpecificLinkDump
شعرهای آذری Categories
تقدیم به عشق ماندگارم |