Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

هرجــا که می بینم نوشته است :

“خواستن توانستن است”

آتش می گیرم…. !

یعنی او نخواست که نشد ؟؟؟!!!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:48توسط وحید SODAGAR | |

عشق اون نیست که در اوج رابطه

پاک بمونی.

عشق اونه که در اوج اختلاف

خیانت نکنی.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:44توسط وحید SODAGAR | |

دیگر به دنبالِ همراهِ “اوّل” نیستم !

این روزها اولِ راه ، همه همراهند ،

باید به دنبالِ همراهِ “آخر” گشت.

همراهی تا آخرین قدمها…..

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:37توسط وحید SODAGAR | |

بـدشـانـسـی ایـن نـیـسـت ؛

کـه جـفـت ۶ نـیـاری ،

بـدشـانـسـی ایـنـه کـه :

زمـانـی جـفـت ۶ بـیـاری کـه نـمی تـونـی بـاهـاش بـازی کـنـی !!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:22توسط وحید SODAGAR | |

کـاش دفتـر خاطراتــم

چراغ جادو بود

تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی

به رویش دست می کشیدم

تــو از درونش

با آرزوی من بیرون می آمدی!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:19توسط وحید SODAGAR | |


پشت هر کوه بلند،

سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باغ کسی می خواند

که خدا هست ، دگر غصه چرا ؟!

 

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:14توسط وحید SODAGAR | |

عقل همیشه عشق را به کوری و دیوانگی محکوم ساخته

و به آن نسبت های ناروایی داده،

به این دلیل ساده که

از درک آن عاجز بوده است.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:12توسط وحید SODAGAR | |

خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون کشید…

خاطرات نه سر دارند ، نه ته !!!

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند…

می رسند گاهی وسط یک فکر ، گاهی وسط یک خیابان….

و گاهی حتی وسط یک صحبت سردت می کنند ؛ رگ خوابت را بلدند !

زمینت می زنند…

خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند…!!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:47توسط وحید SODAGAR | |

دستم را کم بگیر

اما

مرا دست کم نگیر…!

گفتم در جریان باشی….!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:45توسط وحید SODAGAR | |


آری ؛ من می ترسم!

می ترسم از عاشق شدن،

می ترسم از سردرگمی

از جدایی ، از نبودنت

از خداحافظی.

از اشک حلقه زده تو چشام

از پوزخند رو لبات

از نگاه سرد تو

از شکسته شدن دلم

آری من می ترسم….

 

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:42توسط وحید SODAGAR | |

لیاقت می خواهد واژه “ما” شدن

لیاقت می خواهد “شریک” شدن

تو خوش باش به همین “با هم” بودن های امروزت

من خوشم به خلوت تنهایی ام

تو بخند به امروز

من می خندم به فرداهایت…

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:35توسط وحید SODAGAR | |

مرگ انســـان زمـانیســت که

نـــه شـــب بهانــه ای بـرای خـــوابـیـدن دارد

و نـــه صـــبح دلیلی بـرای بیــــدار شــــدن…..!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:30توسط وحید SODAGAR | |

گاهی حس می کنی غمگین ترین آدم دنیایی،

اما یک تغییر کوچیک،

یا یک اتفاق کوچولو

جوری حالت رو عوض می کنه که همه چیز رو فراموش می کنی.

به امیدِ یک تغییر، یا اتفاقِ خوب و کوچولو، برای همه شما.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:28توسط وحید SODAGAR | |

زبان هیچ استخوانی ندارد

ولی

آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند.

پس

مراقب حرف هایمان باشیم.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:26توسط وحید SODAGAR | |

کاش وجودم بخشیدنی بود و به تو می بخشیدم.

هیچ چیز نمی خواهم.

هیچ چیز.

تنها آرامشت را.

تنها لبخندت را می خواهم

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:22توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 ... 54 55 56 57 58 ... 68 صفحه بعد