Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

زانوهایم را در آغوش گرفته بودم ،

وقتی ...

تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:آغوش,زانو,وقتی,دیگری,تو,متن تنهایی,شعر تنهایی,متن,شعر,شعر زیبا,عکس دختر,عکس تنهایی,عکس,ساعت18:3توسط وحید SODAGAR | |

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.

     خسته شدم بس که از سرما لرزیدم.

        بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم.

            زخم پاهایم به من می خندد.

               خسته شدم بس که تنها دویدم.

            اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن.

        خسته شدم بس که

     تنها گریه کردم.

خسته شدم بس که تنها ایستادم.

مادر وقتی از تو حرف می زنم احساس می کنم به خدا نزدیکترم

و در مقدس ترین نقطه لحظات زندگی قرار گرفته ام.

وقتی نام مقدست را بر زبان می آورم

بغض گلویم را می فشارد

شاید این نشان عشق خالص و پاک است.

مراقب باشید !!!

به جای فرشته گرگ را در آغوش نکشید

اینجا دنیای مجازی است….