Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید

مرد غسال مرا سیر شرابش بدهید

مست مست از همه جا حال خرابش بدهید

بر مزارم مگذارید بیاید واعظ

پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالای سرم دف بزنید

شاهدی رقص کند از جمله شما کف بزنید

روز مرگم وسط سینه‌ی من چاک زنید

اندرون دل من قلم تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته خسته از این دیار برفت!!!

همچـو نِـي مي نالـم از سوداي دل

آتـشـي در سـيـنه دارم جـاي دل

مـن که با هر داغ پيـدا سـاخـته ام

ســوخـتـم از داغ نــا پـيـداي دل

همچو موجم يک نفس آرام نيست

بس که طوفان زا بود درياي دل

دل اگـر از مـن گـريـزد واي مــن

غـم اگـر از دل گــريـزد واي دل

مــا ز رســوايـي بـلـنـد آوازه ايــم

نامور شد هر که شد رسواي دل

در ميان اشک نوميدي رهـيـسـت

خـنـدم از امـيــدواري هـــاي دل

 

 

در این خانه ی  متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

و من چون شمع می سوزم

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

و من گریان و نالانم

و من تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش ، اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند.