Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

باید دستها را زیر چانه گذاشت

به وسعت قرنها

به حقیقت این واژه فکر کرد

بعد از “انسانیت” یک کامای بزرگ بگذار

شاید به کما رفته باشیم !

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:42توسط وحید SODAGAR | |

دل نزد تو است اگر چه دوری ز برم

جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در قلب منی اگر چه جای دگرم


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:33توسط وحید SODAGAR | |

صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،

مرحمی بر سوز دلم باش،

نگاه کن، پاییز به من می خندد،

بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.

بیا کلاغ ها را پر دهیم

تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.

دوباره صدایم کن…

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:26توسط وحید SODAGAR | |

دوست یعنی

یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی

هر بار که دلت میگیره

یه دل دیگه هم

دلتنگ غمت میشه.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:15توسط وحید SODAGAR | |


من از تمام آسمان ، باران را می خواهم

و از تمام تو ، یک دست

که قفل شود در دست من !

عکس متحرک عاشقانه باران

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:9توسط وحید SODAGAR | |

ممنون که حواست هست

ممنون که دوستم داری

ممنون که به رویم نیاوردی….

ممنون که لبخند می زنی

ممنون که به موقع می آیی

ممنون که خدای منی!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:2توسط وحید SODAGAR | |

حق دارند این چشم ها

اگر هنوز هم

خیره می شوند به دوردست ها

این چشمها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند.

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:55توسط وحید SODAGAR | |

با غصه نشو همدم

سنت شکن خود باش

آزادترین فردی ،

وقتی که نگی ای کـــــــــــــــــــاش….

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:52توسط وحید SODAGAR | |

 

برای عشق گریه کن اما کسی را به خاطر عشق به گریه نینداز

 

با عشق بازی کن اما هرگز کسی را با عشق بازی نده . . .


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:45توسط وحید SODAGAR | |

هنوز گاهی شیطنت ِ چشمهایت

روی صورتم راه می رود؛

لبهایم ناخودآگاه باز می شود به لبخند،

و گونه هایم ، گُر میگیرند.

صورتم را عقب میکشم

مبادا فریبم دهی و باز…

هنوز گاهی شیطنت ِ دستهایت

گَل میکند میان دستهایم؛

انگشتهایم از خوشی تیر می کشند…

هنوز گاهی

من هستم و تو ؛

میان همین خاطرات ِ محدود

و صدایت

که جایی میان نَفَسهایم جا مانده است…

 

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:35توسط وحید SODAGAR | |

عاشق که می شوی

همه چیز بی علت می شود !

و تمام دنیا علت می شود ،

تا عشق را از تو بگیرد !!!


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:31توسط وحید SODAGAR | |

ایـــن روزهــا

هــوا خیلـی غبــار آلــود اســت !

گـــرگ را از سـگ نمــی تــوان تشخیـص داد ،

هنگــامــی گــرگ را می شنــاسیـم :

کـــه دریـده شـده ایــم !!!


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:27توسط وحید SODAGAR | |

خدایا؛

خواستم بگویم تنهایم؛

اما نگاه خندانت، مرا شرمگین کرد؛

چه کسی بهتر از تو….

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:25توسط وحید SODAGAR | |

من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا…

خالی از هر چه فراق!!

من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:57توسط وحید SODAGAR | |

چیزی خوشحالم نمی کنه دیگه هیچی

نمی دونم چند وقته از ته دل نخندیدم نمی دونم ، نبودت حس میشه تو تک تک لحظه هام

تنها چیزی که تو زندگی خوشحالم می کنه اومدن اینجا پیشِ دوستامه

که خیلی دوسشون دارم

دلم تنگه واست خیلی ، دوست دارم زیاد

یه پنجره با یه قفس ، یه حنجره با یه نفس

سهم من از بودنِ تو ، یه خاطرس همین و بس

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:52توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 ... 53 54 55 56 57 ... 68 صفحه بعد