Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

  هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

    روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل

     گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

     بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

   دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد

   خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

     سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس

      دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

     ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت

  عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

  نترس…

اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم

گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف

حرفم را پس میگیرم…

بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد