Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه ی دور

شست و شویش دهم از رنگ گناه

شست و شویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه


می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد..می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاص

+نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:وداع,تنهایی,امید,عبث,غنچه,عشق,شعر تنهایی ,شعر جدایی,شعر,عکس وداع,عکس,,ساعت13:58توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد