Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

تصوّرهای باطــــل نــــقش زد آیــــنده ی ما را

بــه تصــویری مجازی خط کشید آئینه ی ما را

رفــاقـــت ها , مــحبت ها چرا زیبا سرابی بود

گذشته لحــــظه های عشق ما آشفته خوابی بـود

غـــرورم را لباست میکنم , باز التماست میکنم

دو چشمم فرش پایت میکنم , جانم فدایت میکنم

شکستن های قلب پر غرورم

تحمل کردن روح صبورم

شمردن های تکرار شب روز

غم شب تلخی و تنهایی روز

برای آن دو چشم کهربایی

که آتش زد مرا خواهی نخواهی

برای بوسه ی هنگام دیدار

وداع تلخ آن دو چشم غم دار

شکسته قلب من بشکستی و از من نپرسیدی

دل سوزنده آهم دیدی و هرگز نترسیدی

هنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدی

که شانیدی به پیرانی مرا از غم تو پاشیدی

 نمی دانم چه می خواهم خدايا

به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جويد نگاه خسته من

چرا افسرده است اين قلب پرسوز

ز جمع آشنايان می گريزم

به كنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تيرگيها

به بيمار دل خود می دهم گوش

گريزانم از اين مردم كه با من

به ظاهر همدم و يكرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پيرايه بستند

از اين مردم كه تا شعرم شنيدند

برويم چون گلی خوشبو شكفتند

ولی آن دم كه در خلوت نشستند

مرا ديوانه ای بدنام گفتند 

دل من ای دل ديوانه من

كه می سوزی از اين بيگانگی ها

مكن ديگر ز دست غير فرياد

خدا را بس كن اين ديوانگی ها

 

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

واژه خسته که یک روز کبوتر شد و رفت

ماه من غصه چرا ؟

  آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز

     مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد


      یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت 

       بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

      و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت

 
    تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست 

    ماه من غصه چرا ؟

    تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست

       ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن 

          کار آن هایی نیست که خدا را دارند

           ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید


          یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست

        با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن

     و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز

  او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد 

  او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد 

    ماه من... غصه اگر هست بگو تا باشد


        معنی خوشبختی، بودن اندوه است 

           اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور 

                چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند


                       همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر

                    پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا 

                و در آن باز کسی می خواند که


             خدا هست

            خدا هست

 خدا هست هنوز

+نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:ماه,غصه,خدا,عشق,باران,شب,روز,خورشید,نور,گرم,زمین,بهار,یاس,سپید,متن زیبا,متن عاشقانه,عاشقانه,,ساعت22:29توسط وحید SODAGAR | |

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..

آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند

تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند

تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

حسین پناهی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد